.
اطلاعات کاربری
درباره ما
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
دیگر موارد
آمار وب سایت



:: برچسب‌ها: ماه شعبان استغفار ,
:: بازدید از این مطلب : 10
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : میم ی
ت : سه شنبه 19 خرداد 1394
.




.
امام باقر علیه السلام:
لا یُسَلِّم أَحَدٌ مِنَ الذُّنُوبِ حَتَّی یخزَن لِسانَه

هیچ‌کس از گناهان سالم نمی‌ماند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد.

دو سوره در قران ،
با کلمه ی :
 ویل به معنای جایگاهی در دوزخ
شروع شده ،
ویل یکی از شدید ترین تهدید های قرانه ،
و اون دو آیه این اند:
•••ویل للمطففین
وای بر کم فروشان...
•••ویل لکل همزه لمزه
وای بر عیبجویان طعنه زننده... اولی در مورد مال مردم
و دوم در مورد آبروی مردم...
مراقب هر دو باشیم.



:: برچسب‌ها: هیچ‌کس از گناهان سالم نمی‌ماند , مگر اینکه زبانش را نگه دارد , ,
:: بازدید از این مطلب : 11
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
ن : میم ی
ت : پنج شنبه 7 خرداد 1394
.

☀️عبرت آزاد، مقایسه ممنوع؟!!


جانبازی شیمیایی در خاطراتش چنین گفته است: تاکسی که مرا از ترمینال جنوب تا خانه ام آورد ۱۰۰ تومان بیشتر گرفت. چون می گفت باید ماشینش را ببرد کارواش. گرد و غبار لباس خاکی من را میخواست بشوید!!!
همان روز باید می فهمیدم که چه اتفاقی افتاده!
اما طول کشید …
زمان لازم بود …

همین چندی پیش آژانس گرفته بودم تا بروم جایی. راننده پسر جوانی بود که حتی خاطره آژیر خطر را هم در ذهن نداشت. ریه هایم به خاطر هوای بد تحریک شد و سرفه ها به من حمله کردند. از حالم سوال کرد.
 کم پیش می آید که وضعیت جسمانیم را برای کسی توضیح بدهم …اما آن شب انگار کسی دیگر با زبان من گفت …گویی قرار بود من چیزی را درک کنم و بفهمم با تمام وجود ...!!!
 گفتم که جانباز شیمیایی هستم و نگران نباشد و این حالم طبیعی است.
سکوت کرد …به سرعت ضبط ماشینش را خاموش کرد و خودش را جمع و جور …
وارد اتوبان که شدیم …حالم بدتر شد … سرفه ها امانم را بریده بودند …
ایستاد و مرا پیاده کرد و گفت که ممکن است حالم بهم بخورد و ماشینش کثیف شود و او چندشش میشود …و…رفت …
من تنها در شبی سرد ... کنار اتوبان ایستاده بودم و با خودم فکر میکردم که چرا؟ پدر و مادر او مگر از ما برایش نگفته اند؟ معلمانش چه!؟

یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سالها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام و در یکی از بیمارستانهای شهر رم بستری شده بود.
از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است. این جانباز ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در نهایت نمی تواند جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و از خانم پرستار می پرسد: آیا با پائولو مالدینی ستاره شهر تیم آ.ث. میلان نسبتی داری؟ و خانم پرستار در پاسخ می گوید: پائولو برادر من است!

جانباز ایرانی در حالی که بسیار خوشحال شده بود، از خانم پرستار خواهش می کند که اگر ممکن است عکسی به یادگار بیاورد و خانم پرستار هم قول می دهد تا برایش تهیه کند، اما جالب ترین بخش داستان صبح روز بعد اتفاق می افتد...

هنگامی که جانباز هموطن ما از خواب بیدار می شود، کنار تخت بیمارستان خود پائولو مالدینی بزرگ را می بیند که با یک دسته گل

:: برچسب‌ها: جانباز ,
:: بازدید از این مطلب : 9

|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
ن : میم ی
ت : جمعه 1 خرداد 1394
.

نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
چت باکس
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی